عکس های قبل از انقلاب آزیتا لاچینی تا الان
آزیتا لاچینی یکی از بازیگران پیشکسوت در عرصه سینما و تلویزیون می باشد وی از زمان قبل انقلاب بازیگر بود و در فیلم های بسیاری به ایفای نقش پرداخته بود آزیتا لاچینی در اولین سریال خود که بعد از انقلاب بازی نمود سریال تلویزیونی آینه بود که از شبکه یک سیما پخش می شد در ادامه تصاویر و جزئیات بیشتر عکس های قبل از انقلاب آزیتا لاچینی تا الان + بیوگرافی را در سایت نیک استار خواهید دید با ما همراه باشید.
آزیتا لاچینی متولد 15 اردیبهشت 1316 در تهران، بازیگر است. از بازیگران تلویزیون و گویندگان رادیو است، تابه حال سه بار ازدواج کرده و سه فرزندش فوت کرده است، در ایران گفتند سرطان دارد اما در آلمان هیچ بیماری در او دیده نشد.الان تنها در کرج زندگی می کنند.
داستان زندگی آزیتا لاچینی
این حرفهای اوست که بارها عشق از دست داده، کودک از دست داده و در فقر زندگی کرده است، اما به قول خودش با توکل، همه این اتفاقات تلخ را تحمل کرده است. روایت واقعی از داستان زندگی آزیتا لاچینی در برنامه هزار داستان بهقدری تاثیرگذار بود که به مدت ۶٠ دقیقه تمام مخاطبان را تا آخر برنامه میخکوب کرد.
«یک وقتهایی بود که از نداشتن، بهعنوان هنرمند این مملکت که همه او را میشناسند، آفتابه مسی به دست میگرفتم، چادر به سر میکردم و میرفتم بازارچه و آن را میفروختم.» مجری میزند زیر گریه؛ دنیا مدنی و روبهروی او آزیتا لاچینی، بازیگری که سالها در فیلمها و سریالهای مختلف از جمله مدرسه مادربزرگها و پرنده کوچک خوشبختی نقشآفرینی کرده است.
شروع فعالیت
در بین دوستان به آرزو لاچینی معروف است، کار گویندگی و بازیگری را از قبل از انقلاب اسلامی با نمایش های رادیویی از سال 1334 وقتی 18 ساله بود شروع کرد.در سال 1340 وقتی 24 ساله بود وارد بازی های تئاتر شد و یکسال بعد با فیلم مسافرت از بهشت بازی در سینما را تجربه کرد.
بعد از انقلاب
بعد از انقلاب در سال 59 در فیلمی بنام آقای هیروگلیف نقش آفرینی کرد اما دیگر امکان همکان برای چند سال نبود، سپس از سال 63 دوباره وارد کارهای هنری شد.
ازدواج در 11 سالگی
اولین بار در 11 سالگی ازدواج کرد و در 13 سالگی صاحب یک دختر شد و یکسال بعد هم حبیب پسرش بدنیا آمد اما به علت بیماری مدتی بعد درگذشت.یک سال بعد وقتی 14 ساله بود همسر 27 ساله اش نیز فوت کرد.
ازدواج دوم + تغییر نام خانوادگی
در سال 1334 وقتی 18 ساله بود در موسسه یادگیری زبان با استادش ازدواج کرد، نام اصلی اش آزیتا نیکنام بود که به احترام همسرش آقای لاچینی فامیلی او را انتخاب کرد.
همسرم بود که مرا وارد حیطه بازیگری کرد، از آقای لاچینی چهار پسر و یک دختر برایم به یادگار ماند.
فوت فرزندم دوم
اولین فرزندم از همسر دوم محمدعلی بود که به علت تزریق اشتباهی یک آمپول انسولین 4 سال به کما رفت و در نهایت او هم فوت کرد
آزیتا لاچینی ؛ روایت بدون سانسور
این حرفهای اوست که بارها عشق از دست داده، کودک از دست داده و در فقر زندگی کرده است، اما به قول خودش با توکل، همه این اتفاقات تلخ را تحمل کرده است. روایت واقعی از داستان زندگی آزیتا لاچینی در برنامه هزار داستان بهقدری تاثیرگذار بود که به مدت ۶٠ دقیقه تمام مخاطبان را تا آخر برنامه میخکوب کرد.
بعد هم برخی مخاطبان در صفحات مجازیشان از سرگذشت تلخ و ایستادگی ستودنی او حرف زدند. احسان علیخانی، مجری ماه عسل هم یکی از آنها بود که درباره آزیتا لاچینی نوشت: «سلام رفقا، گفتوگوی سرکار خانم آزیتا لاچینی (بازیگر و دوبلور) در برنامه هزار داستان رو دیدم، بسیار عمیق و تکاندهنده بود.
روایت صادقانه زندگی پرفراز و نشیب این بانو در هشتادسالگی از زندگیشون و این حجم شگفتانگیز از پذیرش و صبر در برابر بیرحمی زندگی و این همه باور و امید در دل ایشان که برای امثال من غیر قابل تصوره، این اراده برای پذیرفتن، عبور کردن و دوباره ساختن، به احترام ایشان باید کلاه از سر برداشت و تمامقد در برابر این بانوی باوقار و متین سرزمینم، این هنرمند گرانقدر ایستاد. ممنون از بچههای هزار داستان برای روایت این قصه تاثیرگذار در روزگارِ نامردی؛ پیشنهاد میکنم این گفتگو رو پیدا کنید و کامل ببینید.»
یکی از کاربران فضای مجازی هم که خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود، اینطور احساس خود را از دیدن این برنامه بیان کرد: «حلالوار این قسمت از برنامه هزار داستان بهترین گفتوگوی تلویزیونی بود که دیدم؛ فقط باید ببینید با اینکه خیلی سانسور داشت.» این حرفها البته در شرایطی گفته شده است که عوامل برنامه به «شهروند» میگویند هیچ بخشی از گفتگو سانسور نشده است. اغلب کامنتهای مرتبط با گفتوگوی آزیتا لاچینی درباره صبر و شکیبایی او است و اینکه چقدر نسبت به سالهای گذشته پیر شده است.
مروری بر زندگی آزیتا لاچینی
۱۱ ساله بودم که ازدواج کردم، ۶۴ سال پیش. خیلی زود هم بچه دار شدم یعنی ۱۳ ساله بودم که فرزند اولم متولد شد. فکر می کنم سال ۱۳۲۰ بود. دخترم هم در ۱۴ سالگی ازدواج کرد. چهار نوه برای من آورده و خودش پنج نوه دارد (می خندد) من نوه ۴۴ ساله و نتیجه ۲۳ ساله دارم.
بعد از دختر اول، صاحب فرزند پسری به نام حبیب شدم. یک روز دیدم حال و اوضاع خوبی ندارد، نه دکتری در نزدیکیمان بود و نه بیمارستان های امروزی بود. تا بیایم به خودم بجنبم حبیب را از دست دادم.
دو سالش بود. باورم نمی شد به این زودی پسرم را از دست بدهم اما خب خدا خودش زندگی حبیب را به من هدیه داده بود و خودش حبیب را گرفت. هنوز داغ حبیب از یاد و دلم نرفته بود که همسرم هم در ۲۷ سالگی فوت کرد. ۱۴ ساله بودم که بیوه شدم؛ آن هم با یک فرزند.
پس از فوت شوهرم، مسئولیت زندگی و تربیت دخترم روی دوش من افتاد. زنی ۱۴ ساله. نمی دانید بیوه شدن در ۱۴ سالگی چقدر می تواند سخت و دردناک باشد. خجالت می کشیدم مادر و پدرم اشک هایم را ببینند، به همین خاطر شب ها هق هق می زدم زیر گریه، آن روزها بار سختی روی دوشم بود.
ازدواج دوم آزیتا لاچینی
سال ۱۳۳۴ بود که با آقای لاچینی در موسسه زبان آشنا شدم. من شاگرد بودم و ایشان استاد. ازدواج با استاد زبان، پنج فرزند دیگر هدیه ام کرد. جالب است بدانید آقای لاچینی بود که مرا وارد حیطه بازیگری کرد. فامیلی اصلی من نیکنام بود ولی ترجیح دادم همه لاچینی صدایم بزنند. چهار پسر و یک دختر از آقای لاچینی برایم به یادگار ماندند.
عکس های قبل از انقلاب آزیتا لاچینی
اولین فرزندم در ازدواج دومم پسری به نام محمد علی است که در ۱۹ سالگی ازدواج کرد و یک دختر به نام سارا دارد که در دانشگاه سوربن فرانسه درس می خواند.
مرگ پسر آزیتا لاچینی
اما پسرم محمدعلی بر سر تزریق یک آمپول انسولین به کما رفت، هنوز هم آن شب را که این اتفاق رخ داد خوب یادم است. ساعت نه شب بود که به خانه رسیدیم، دیدم کاری از دستمان برنمی آید. در وضعیت بدی قرار داشت، محمد علی چهار سال در کما ماند. خانه ای روبروی بیمارستانش برای زندگی گرفتم. روبروی بیمارستان جم. تمام وسایل بهداشتی و بیمارستانی را خریدم و خانه را ایزوله کردم تا دکترها اذیت نشوند و به راحتی بتوانند به او برسند.
ریه اش هم مشکل داشت و گهگاه تنگی نفسش بیشتر اذیتش می کرد. امانتی خدا بود. باید برایش کم نمی گذاشتم. پس از چهار سال کمای کمرشکن و چهارسال تلاش برای تک تک نفس هایش، از دستش دادم. هر کاری که از دستم برآمد برایش کردم، زنده نماند اما من هیچ وقت از رحمت خدا ناامید نشدم.
عکس های قبل از انقلاب آزیتا لاچینی
سنگینی بیماری محمدعلی و چهار سال انتظار برای بهبود و بالاخره مرگش فشار عصبی زیادی به من وارد کرد. به خاطر همین فشار عصبی، بدنم دچار مشکل شد اما باز هم خدا را شکر می کنم. قبل از مصاحبه با شما داشتم به این فکر می کردم که قرار است برای یک مصاحبه باز خاطرات گذشته ام تکرار شود، خاطراتی که برخی از آنها تلخ هستند.
عکس های قبل از انقلاب آزیتا لاچینی
سرطان گرفتن آزیتا لاچینی
پسر دیگرم محمدرضا متولد سال ۱۳۳۷ بود. ۲۰ ساله بودم که او را به دنیا آوردم. او هم در ۲۷ سالگی یعنی وقتی من ۴۷ ساله شده بودم مرا ترک کرد. در سال ۶۵ او را از دست دادم. دکترم گفته بود که سرطان دارم. پسرم اصرار کرد که برای معالجه به فرانسه سفر کنم. عکس های قبل از انقلاب آزیتا لاچینی به فرانسه رفتم و به همراه عروسم از آنجا به آلمان رفتیم تا برادر او به معالجه ام بپردازد.
پس از اینکه پزشکان معاینه ام کردند گفتند چیزی نیست و سرطان را تکذیب کردند. شاید این قضیه سرطان هم حکمتی بود تا خبر فوت پسرم را در غربت بشنوم. محمدرضا در ایتالیا مهندسی برق خوانده بود و در رفسنجان سر یک پروژه برقی بود و کار می کرد، حتی به فکرم هم نمی رسید که وقتی برگشتم جسد فرزندم را در سردخانه بیمارستان ببینم.
به یاد دارم ۵۰ روز به دیوار تکیه زدم و گریه کردم. نه خواب داشتم و نه خوراک. محمد مهدی پسر دیگرم است که در سال ۴۲ به دنیا آمد. حدود ۳۰ سال است که در آلمان زندگی می کند و حالا بیشتر از ۵۰ سال دارد، فرزند چهارمم مریم پس از محمدمهدی به دنیا آمد و فرزند پنجمم محمود متولد سال ۵۶ است که شهریور ماه پارسال ازدواج کرد و رفت سر خانه و زندگی اش و از آن موقع است که تنها زندگی می کنم. خدا را شکر همه بچه هایم بهترین بچه های دنیا هستند و هیچ وقت تنهایم نمی گذارند.
بعد از اینکه آقای لاچینی هم تنهایم گذاشت با فیروز بهجت نصیری ازدواج کردم که او هم تنهایم گذاشت. سرطان کبد داشت و بیشتر روزهایمان در بیمارستان میگذشت. روحش شاد. همیشه روی صحنه تئاتر حضورش را تحسین میکردم. به هر حال همه چیز دست به دست هم داد تا من بمانم و داغ رفتن تک تک عزیزانم را بچشم. شاید این هم نوعی امتحان بود.
ازدواج سوم
در سال 1348 مدت ها بعد از فوت همسر دوم وقتی 32 ساله بود برای بار سوم با فیروز بهجت محمدی بازیگر ازدواج کرد و 26 سال با هم زندگی کردند که در نهایت این زندگی به جدایی ختم شد.فیروز بهجت محمدی در سال 78 درگذشت.
گفتند سرطان دارم
در 47 سالگی در ایران دکترها گفتند سرطان دارم، به اصرار پسرم که برادر همسرش دکتر بود به آلمان رفتم اما بعد از معاینه پزشکان گفتند چیزی نیست و سرطان تکذیب شد.
فوت فرزند سوم
همانجا بود که خبر فوت پسرم محمدرضا که فارغ التحصیل مهندسی برق در ایتالیا بود و سر یک پروژه در رفسنجان کار می کرد بهم داده شد بعد از برگشت به ایران جسدم فرزندم را از سردخانه بیمارستان گرفتم.
برای فرزندان و همسران ام همه کار کردم
هر کاری برای همسرانم از دستم بر می آمد کردم و برای فرزندان در تربیت چیزی کم نگذاشتم، خدا هدیه ای داده بود و خودش هم گرفت، من مادری کردم و امانت دار بودم.
کم نگذاشتم و پیش خدا وجدانم ناراحت نیست، خدا هر کس را به گونه ای می سنجد، شاید مرگ عزیزانم هم آزمایشی بود که من باید پس می دادم.
کم کاری
سالهاست سر کار نمی روم، نمی توانم زیاد سر صحنه بمانم، انرژی قدیمی را ندارم، اما دوبله را دوست دارم و حضور در کنار همکارانم در این عرصه انرژی ام را زیاد می کند.
منبع: سایت نیک استار
2 پاسخ
چه نحص بوده
این چه حرفیه
استغفار کن
اتفاقا هر که در این بزم مقربتر است
جام بلا بیشترش میدهند